چگونه کس کند آرام در سرای جهان از سعیدا غزل 516

سعیدا

سعیدا

سعیدا

چگونه کس کند آرام در سرای جهان

1 چگونه کس کند آرام در سرای جهان که کرده اند به آب و هوا بنای جهان

2 چو ناله ای که مریضی کند به حالت نزع به گوش هوش چنان می رسد صدای جهان

3 کبود گشته فلک بسکه پشت پا زده اند گذشتگان ره عشق بر قفای جهان

4 چو گندمیم در این آسیا فتاده به رقص وگرنه جای طرب نیست تنگنای جهان

5 چسان کند ز جهان دل به وقت جان کندن هر آن که بسته دل خود به نقش های جهان

6 ز بسکه فوت شد اوقات ما در آن ماتم کبود کرده به بر آسمان، قبای جهان

7 ز طبع ارض کدورت چسان رود که زمین فتاده است غباری ز گرد پای جهان

8 نشسته روز و شبم با خدای خود مشغول یکی است گرچه خدای من من و خدای جهان

9 مناسبت به تو بس این قدر سعیدا را که پادشاه جهانی تو او گدای جهان

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر