سفر هوشوران زود تمامی دارد از سعیدا غزل 242

سفر هوشوران زود تمامی دارد

1 سفر هوشوران زود تمامی دارد باده کم نشئه چو افتد رگ خامی دارد

2 بادهٔ عشق بنوشید و مترسید که این نه شرابی است که تا حشر تمامی دارد

3 زلف چون بند کند پای دلی در زنجیر زینهارش که بگویید گرامی دارد

4 از برای مدد قافیه و حسن ردیف هر زمان عرض به جامی و نظامی دارد

5 چه بلاها که سعیدا نکشیده است از او باز در خدمت او قصد غلامی دارد

عکس نوشته
کامنت
comment