گرم رسد ز زنخدان تو هزار آسیب از جامی غزل 50

گرم رسد ز زنخدان تو هزار آسیب

1 گرم رسد ز زنخدان تو هزار آسیب زهی محال که دندان کنم چو سین زان سیب

2 ذقن بپوش چو بر من گذر کنی که مباد ز برق آه من آن سیب را رسد آسیب

3 به زیب جامه چه حاجت تو را که می گیرد قبای دلبری از قد جامه زیب تو زیب

4 عنان ناز به کف تا سواره بگذشتی نماند عقل مرا پای در رکیب شکیب

5 نکرد میل به طوبی سرشکم از قد تو اگر چه می رود آب از فراز سوی نشیب

6 نه ایمنند ز تو طایران سدره نشین چنین که حلقه زلفت نهاد دام فریب

7 پس از لقای تو جامی همی رمد ز رقیب چو کرد خو به فرشته خورد ز دیو نهیب

عکس نوشته
کامنت
comment