1 داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا
2 در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
1 منع خویش از گریه و زاری نمیآید ز من طفل اشکم خویشتنداری نمیآید ز من
2 با گل و خار جهان یکرنگم از روشندلی صبح سیمینم سیهکاری نمیآید ز من
1 فغان که آتش کین آشیان ما را سوخت به غیر ناله نخیزد نوایی از دهنی
2 گسست رشته پیوند، یار دشمنخوی شکست حقه الفت، حریف حقشکنی
1 دل تو را دادم چو دیدم روی تو کز همه خوبان پسندیدم تو را
2 دلفریبان جهان را یک به یک دیدم و از جمله بگزیدم تو را