- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت غیر در تاب شد و جان من از غیرت سوخت
2 صورت شمع رخش بر در و دیوار کشید کلک نقاش دل خلق به این صورت سوخت
3 خواستم پیش رخش چهره بشویم به سرشک آب در دیدهام از گرمی آن طلعت سوخت
4 غیر را خواست کند گرم زد آتش در من هر یکی را به طریق دگر از غیرت سوخت
5 ذوق کردم چو شب آمد به وثاق تو رقیب که مرا دید به پهلوی تو و ز حسرت سوخت
6 شعلهٔ آتش سودای رقیبم امشب گشت معلوم زداغی که به آن رحمت سوخت
7 محتشم یافت که فهمیدی و خاطر خوش یافت غیر کم حوصله چون داغ پی غیبت سوخت