- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسین دانش آن سرخیل ابرار که در عالم به دانایی علم شد
2 درختی سایه گستر بود افسوس که پیش تندباد مرگ خم شد
3 ز بنیان ادب رکنی فرو ریخت ز بستان هنر نخلی قلم شد
4 دل روشندلان از فرقت وی قرین حرقت و رنج و الم شد
5 نپنداری که دانش از میان رفت وجودش سوی اقلیم عدم شد
6 نمی آب از یم ایجاد برخاست تکاپو کرد و آخر سوی یم شد
7 وجودش با وجود گل قرین کشت مزاجش با مزاج دهر ضم شد
8 دلم سوزد به حال اهل تحقیق که فردی کامل از آن جمع کم شد
9 بهمرگ او «بهار» اشگ غم افشاند همان بر تربت پاکش رقم شد
10 بیا تا اشگ غم بر وی فشانیم که تاریخ وفاتش «اشک غم» شد