-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر امید آنکه بینم روی دوست این چنین سرگشته ام در کوی دوست
2 با غم رویش منم از جان و دل دایماً پیوسته چون ابروی دوست
3 جان فدا بادا نسیم صبح را کاو پیامی می دهد از سوی دوست
4 همچو یعقوب ستم کش هر زمان جامه ی جان می درم بر بوی دوست
5 ای خوشا وقت دل شوریده ام کاو شب و روزست هم زانوی دوست
6 جان بدادم در فراقش چون کنم دل ببردم نرگس جادوی دوست
7 خوبرویان گرچه بدخویی کنند من ندیدم در جهان چون خوی دوست
8 غیر سرگردانیم چون گوی نیست گر به چوگانم زند بازوی دوست
9 گر صبا آرد نسیمی سوی ما از سر زلفین چون شب بوی دوست
10 هم دماغ جان معطّر گرددم هم جهان از گلشن گلبوی دوست