- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکلها خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دلها
2 مخسب ای دیده چون نرگس به خوشخوابی و مخموری که شبخیزان همه رفتند و بربستند محملها
3 دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه که بیسالک نشاید کرد قطعاً قطع منزلها
4 سبکباران برون بردند رخت از بحر بیپایان نمییابند بیرون شو گرانباران به ساحلها
5 نظر ابن حسام از ماسوی بردند و او را بین «مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع الدنیا وَ اهمِلها»
6 ز حد بگذشت مشتاقی به جام بادهٔ باقی «اَلا یا ایُّها الساقی ادر کَاساً وَناوِلها»