1 امّید گداست، تا در بازی هست معشوق غنیّ و عشق را آزی هست
2 خسته به دواتند، نه با خسته دوا بیچاره نیاز و چاره را نازی هست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 صبا از منزل سلمی، سلام آورد مستان را ز زلفش نامهٔ مشکین ختام آورد مستان را
2 نسیم نو بهار آید، پریشان طرّه، چون سنبل صبوحی نرگس مخمور جام آورد مستان را
1 همسر بوالهوس مدان، عاشق پاکباز را ز هر چش جفا مکن، مشرب امتیاز را
2 سینه حریف چون شود، آن مژهٔ دراز را دشنه شکسته در جگر، چنگل شاهباز را
1 نی خامه دارد سر خوش نوایی کهن بلبل آهنگ دستان سرایی
2 بیا مطرب امشب، رَهِ تازه سرکن ملولیم از رندی و پارسایی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به