1 امید و بیم دهد خلق را مسخر خویش بدین دو خویشتن از خلق بازپس دارم
2 مرا چو در دل از این هر دو هیچ نیست ازو هزار ناکس پیشم گرش به کس دارم
1 عشق تو از ملک جهان خوشترست رنج تو از راحت جان خوشترست
2 خوشترم آن نیست که دل بردهای دل در جان میزند آن خوشترست
1 ز عهد تو بوی وفا مینیاید که از خوی تو جز جفا مینیاید
2 جهانیست حسنت که جز تخم فتنه بر آن آب و خاک و هوا مینیاید
1 در دست غم یار دلارام بماندم هشیارترین مرغم و در دام بماندم
2 بردم ندب عشق ز خوبان جهان من از دست دل ساده سرانجام بماندم