1 شرف مرد بعلمست و کرامت بسجود نیست بیعلم و عمل هیچکسی را مقدار
2 هر کراهست حسب گر نسبی نیست چه باک بیهنر را چه شرف از نسب خویش و تبار
1 دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار
2 منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار
1 ای کرمت نظم داده کار جهانرا والی اقلیم جسم ساخته جانرا
2 داده شتاب و درنگ از ره حکمت قدرت تو هیأت زمین و زمانرا
1 بار دگر زمانه مراد دلم بداد گردون ز کار بسته من بندها گشاد
2 هر چند یکدو روز ز گلزار مکرمت دورم فکند و بر سر آن خارها نهاد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به