کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی
کمال خجندی

وصال اوست بخت ما نبینم از کمال خجندی غزل 1073

غزل 1073 ام از 1252 غزلیات

وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری

1 وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری خیالش دولتست ای دل تو باری دولتی داری

2 به مستان و نظر بازان نظرها دارد آن چشمان مگر دیوانه زاهد که جوئی عقل و هشیاری

3 در و دیوار در رقصند صوفی در سماع ما چه بر دیوار چسبیدی به آخر نقش دیواری

4 چو خس بر خاک راه تو بدان امید افتادم که چون باد صبا آی مرا از خاک برداری

5 دل من چون ز کار افتد بباره محنتت بردن رسد باری مرا از تو اگر دولت دهد یاری

6 کریمان تحفة آرند با خود پیش مسکینان اگر آئی تو نیز آن به که بر من رحمتی آری

7 بصدنجان و سل او خواهی کمال از سر نه این سودا چو هیچت نیست این گوهر مکن هردم خریداری

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری

شاعر شعر وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری چه کسی است ؟

شاعر شعر وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری کمال خجندی می باشد.

شعر وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری چیست ؟

قالب شعر وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری غزل است

مضمون اصلی شعر وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر