-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش امید هست که بینم بکام خویشتنش
2 چه نازکیست، تعالی الله! آن سهی قد را؟ که از گل و سمن آزرده می شود بدنش
3 هزار تازه گل از بوستان دمید ولی یکی ز روی لطافت نمی رسد بتنش
4 سزد که جامه جان را قبا کند از شوق هزار یوسف مصری ببوی پیرهنش
5 تبارک الله! ازین سبزه ای که تازه دمید! بدامن سمن و بر کنار یاسمنش
6 برادران، بسگ کوی یار اگر برسید تحیتی برسانید از زبان منش
7 هلالی از لب جانان عجب حدیثی گفت! که تازه شد همه جانها ز لذت سخنش