زبان او، که ندیدم ز تنگی از هلالی جغتایی غزل 203

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش

1 زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش امید هست که بینم بکام خویشتنش

2 چه نازکیست، تعالی الله! آن سهی قد را؟ که از گل و سمن آزرده می شود بدنش

3 هزار تازه گل از بوستان دمید ولی یکی ز روی لطافت نمی رسد بتنش

4 سزد که جامه جان را قبا کند از شوق هزار یوسف مصری ببوی پیرهنش

5 تبارک الله! ازین سبزه ای که تازه دمید! بدامن سمن و بر کنار یاسمنش

6 برادران، بسگ کوی یار اگر برسید تحیتی برسانید از زبان منش

7 هلالی از لب جانان عجب حدیثی گفت! که تازه شد همه جانها ز لذت سخنش

عکس نوشته
کامنت
comment