زبان دراو مکش از حکیم نزاری قهستانی غزل 1248

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

زبان دراو مکش ای بی بصر به دست درازی

1 زبان دراو مکش ای بی بصر به دست درازی که پاک سیرت و پاکیزه دامن است و نمازی

2 ترا که خوف نبوده ست شوق عشق چه دانی ترا که دیده نباشد نظر چه گونه ببازی

3 به سر برند به سر عارفان طریق محبّت به سرسری نتوان رفت راه عشق و به بازی

4 طمع مکن چو می کنی دگران را غزای نفس خود اوّل کند مجاهد غازی

5 نظر چو بر نتوانی گرفت هم چو من از گل ضرورت است که با خار دیده نیز بسازی

6 چو عشق دست برآورد سر به عجز نهادی تو پس به مرتبه سلطان نیی غلام ایازی

7 دمی بیا به خرابات عشق و حالت ما بین به شرط آن که قدم در نهی و سرنفرازی

8 مباش غرّه به حسن دو هفته ای گل رعنا بقا طلب کن از این عمر مستعار چه نازی

9 دوای زندگیی کن نزاریا که نمیری دواب را بود آخر همین حیات مجازی

عکس نوشته
کامنت
comment