1 گفته های لطیف بنده خویش بنده ام گر بلطف میخوانی
2 بر من خود پسند نیز قلم حاکمی گر به قهر میرانی
1 کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
2 پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
1 دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب کارم از نرگس مست تو خرابست امشب
2 تن رنجور من از دست دل و دیده چو شمع گاه در آتش و گاه بر سر آبست امشب
1 روزی که به من ناز و عتابت به حساب است آن روز مرا روز حساب است و عذاب است
2 گفتی پس قرنی ز جفایت بکشم دست فریاد من از دست تو باز این چه عتاب است