- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
اسم شریفش آقا محمدرضا، خلف الصدق جناب شیخ المتأخرین آقا محمد هاشم ذهبی بود و در آغاز شباب از کسب علوم کامیاب گردید و چندی دبیری گزید. بعد ترک نمود و انزوا و آرام قبول فرمود و به عبادات شرعیه قیام و اقدام میکرد و به صحبت احباب به سر میآورد و جمعی از ارباب کمال و اصحاب جلال با وی انیس و جلیس بودند و در باغ و راغ با یکدیگر موافقت و مرافقت مینمودند. الحق در فنون کمالات نظماً و نثراً نهایت ربط داشت و گاهی در اعداد اوقاتی مصروف میکرد. غرض، به حسن خلق و تواضع و لطافت طبع و حدت ذهن و استقامت حال و اخلاق حمیده معروف بود و رشتهٔ مؤالفت فی مابین فقیر و وی مستحکم بود. آخر در سنهٔ ۱۲۳۴ وفات نمود. این چند بیت از اوست: ,
2 آواز بود هر دو ولی فرق بسی هست با نالهٔ جانسوز نی آهنگ جرس را
3 ز یک خشت و گل آخر خانه کردند چرا این کعبه آن بتخانه کردند
4 چون خضر رهی نیست درین بادیه باید ناچار به دنبال صدای جرس افتاد
5 به کجا رهم به پایان رسد اندرین بیابان که نه آگهم ز مقصد نه خبر ز راه دارم
6 خالی به صدر صومعه دل دید جای او بنهاد رخ به دیر مغان از قفای او
7 از دیر و حرم باشدشان روی به مقصد زاهد ز رهی، پیر خرابات ز راهی