- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
اسمش میرزا معصوم و سلسله نسبش به شمس الدین تبریزی میپیوندد. در دارالمؤمنین کاشان توطن دارد. نظر به پاکی فطرت و نیکی جبلت به مصاحبت اهل دنیا راضی نگردیده و به کسب و تجارت امور، معاش خود گذرانیده. چنان که در قصیدهای فرماید: ,
2 ز بدو حال ز مردم طمع بریدستم که صعوه را نکند طعمه همت شاهین
3 به قرص سفرهٔ خود راضیم ز گندم و جو به صید بازوی خود قانعم ز غث و سمین
به حکم استطاعت به زیارت بیت اللّه مشرف و در عرض راه مثنوی به بحر مثنوی قران السعدین امیرخسرو دهلوی مسمی به تحفة الحرمین منظوم فرموده. بالجمله از مسالک سلوک واقف و از مصاحبان اهل معارف. اشعار بسیار دارد در این وقت چیزی حاضر نیست. این چند بیت تیمّناً قلمی میشود: ,
5 در آن خلوت که حیرت لب فروبندد جهانی را مجال نطق باشد خاصه چون من بی زبانی را
6 شرمندهام ز بس که به وصلش تمام عمر دادم فریب این دل هجران کشیده را
7 هست شمعم بدید و در همه جا روشن از وی هزار انجمن است
8 شرط عشق آمدخموشی ورنه من هم پیش یار میتوانم گفت حال خود زبانم لال نیست