- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
اسمش احمدخان و اصلش از آن بذرهٔ نزهت بنیان. در نیکیِ فطرت معروف آفاق و به بذل و سماحت در آن ولا طاق. همواره با اهل کمال مجالس و با ارباب حال مؤانس. با فقیرانش لطف بی اندازه و صیت فقرش بلند آوازه. گویند در پیش عرفای متأخرین تهذیب اخلاق و تصفیه و تزکیهٔ نفسیه کرده. ملاقاتش دست نداد و زیاده از حالش اطلاعی به هم نرسید. از اوست: ,
2 تو مجنون نیستی تا حسن لیلی جلوه گر بینی برو وامق شو و آنگه نظر کن روی عذرا را
3 زمانی گوش جان بگشا که در تسبیح حق یابی چو حجاج حرم آواز ناقوس کلیسا را
4 چو خواهی جذبهٔ پیغمبری و عشق بشناسی نگه کن حسرت یعقوبی و وصل زلیخا را
5 ز روی و موی تو ایمان و کفر گشت پدید که فرق داد ز هم کعبه و کلیسا را
6 حسن یار ماست در هر جا که دلها میبرد گرچه هر دلدادهای را دلستان دیگر است
7 سرو و گل خار است در چشمم که اندر دل مرا گلستان دیگر وسرو روان دیگر است
8 جز یکی بیش مدان ناظر و منظور و نظر باش یک بین و فرو بند دو چشم حولی
9 آشکارا و نهان همچو عیانی شب و روز تا نفس هست علی گوی و علی گوی علی