رحمتش با بی گناهان کی کند فردا از سعیدا غزل 545

سعیدا

سعیدا

سعیدا

رحمتش با بی گناهان کی کند فردا نگاه

1 رحمتش با بی گناهان کی کند فردا نگاه می برد دل های ظلمت دیده را چشم سیاه

2 همچو ساقی ای کرام الکاتبین بردار دست نامه ام چون ساغر می شد لبالب از گناه

3 دل عجایب طاق ابرویی نشیمن کرده است می برد رشک و حسد ز این گوشهٔ من پادشاه

4 باز با زاغ است دشمن، زاغ با زاغ است دوست یار شد همرنگ یار و کهربا با همرنگ کاه

5 پاس تسلیم و رضا آن کس تواند داشتن پیش رو آیینه دارد تا به لب، دل پر ز آه

6 از قدم تا فراق او طی کرد چشم عقل و گفت طول شهر حسن خوش عمری است یک سال و دو ماه

7 تاج، ترک و سکه، صبر و خطبه، ذکر و فکر دوست پوست، تخت و خانه ویران و سعیدا پادشاه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر