نگاهش با اسیران بر سر ناز از حزین لاهیجی غزل 682

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

نگاهش با اسیران بر سر ناز است می دانم

1 نگاهش با اسیران بر سر ناز است می دانم غرور مستی آن حسن طنّاز است، می دانم

2 چه حد دارم، که نام پنجهٔ مژگان او گیرم تذرو دل، اسیر چنگل باز است می دانم

3 به شمع انجمن خاکستر پروانه می ‎گوید که انجام محبّت رشک آغاز است می دانم

4 کنون زاهد که با رندان نشستی ترک تقوا کن که تار سبحه ات ابریشم ساز است می دانم

5 نهان خال تو کی در سبزه خط می تواند شد؟ اگر صد پرده پوشی، نافه غمّاز است می دانم

6 نبخشد دود شمع خانقاه این روشنی با دل که این نور از فروغ گوهر راز است می دانم

7 حزین را عقده های خاطر از یک پرسشت وا شد فسون لعل جان بخش تو، اعجاز است می دانم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر