ساعد او می زند بر شمع کافور از جویای تبریزی غزل 951

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

ساعد او می زند بر شمع کافور آستین

1 ساعد او می زند بر شمع کافور آستین دست حسنش می فشاند بر رخ حور آستین

2 بسکه روشن گشته بر دستم چراغ داغ عشق شد بسان پردهٔ فانوس پرنور آستین

3 می شود چون صبح روشن از فراغ روی او بر چراغ مرده افشاند گر از دور آستین

4 از لباس ظاهری یک ذره ای باطن بگیر!‏ دست تا موجود باشد نیست منظور آستین

عکس نوشته
کامنت
comment