- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صورت حالش دگرگون شد ز گل رخسارهای کار دارد با دل مومینم آتشپارهای
2 العطش گویان ز هر مژگان زبان بیرون فکند بسکه گردیده است چشمم تشنهٔ نظارهای
3 یک نگه کافی است چون شمع از برای شش جهت چشم مستش را که دارد هر طرف آوارهای
4 رفتی و از خار خارت در چمن گردیده است چشم تر هر نرگس و هر گل دل صدپارهای
5 میبرد از خویشتن ما را حنای پنجهاش میبرد جویا ز دست امشب، حریفان چارهای!