1 چشم او آشیانهٔ دل ما حلقهٔ زلف خانهٔ دل ما
2 اشک ما حلقه ایست سربسته رازدار فسانهٔ دل ما
3 عشق آتش مزاج گل رویان گشته معمار خانهٔ دل ما
4 نیست جویا غریب این گلشن گل بود آشیانهٔ دل ما
1 زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را
2 زبان رمز می فهمی مشو غافل زمکتوبم به خود پیچیدن او می نماید پیچ و تابم را
1 چه چاره است دل سر زدیده بر زده را خدا علاج کند این جنون به سر زده را
2 مخور فریب رعونت که از پشیمانی بسی زنند به سر دست بر کمر زده را
1 به عرش عزتم جا داده است اقبال خواریها نماند ضایع آخر فیض ضایع روزگاریها
2 چو با تیغ تضرع رو به سویم کرد دانستم که تابد پنجهٔ خورشید را نیروی زاریها