- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم مستش دوش میدیدم به خواب کرده بود از ناز آغاز عتاب
2 گفت کای مشتاق خوابت میبرد هل یکون النوم بعدی مستطاب
3 شرم بادت آن همه دعوی چه بود چشم عاشق را بود پروای خواب
4 هر که در هجران بیاساید دمی جاودان از دوست ماند در حجاب
5 خوابم از بهر خیالت آرزوست من عتابت را همین دارم جواب
6 حال ما دور از تو میدانی که چیست حال چشم بینصیب از آفتاب
7 در فراقت آنچه بر ما میرود اهل دوزخ را نباشد آن عذاب
8 آب حیوانی و ما در آتشیم وه که گر بنشانی آن آتش به آب
9 بی تو از خوبان نیاساید همام تشنه کی سیراب گردد از سراب