- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت کاندر شباب قد من زار خم گرفت
2 بیطاق ابروی تو که طاق است در جهان چندان گریست دیده که این طاق نم گرفت
3 تا ملک حسن بر تو گرفت ای صنم قرار آفاق را تمام سپاه ستم گرفت
4 راه حریم کوی تو بر من رقیب بست ناآشنا سگی ره صید حرم گرفت
5 لیلی اگرچه شور عرب شد به دلبری شیرین زبان من ز عرب تا عجم گرفت
6 در ملک جان زدند منادی که الرحیل سلطان حسن یار چه از خط حشم گرفت
7 میخواستم به دوست نویسم حدیث شوق آتش ز گرمی سخنم در قلم گرفت
8 عید است و هرکه هست بتی را گرفته دست امروز نیست بر من مست ای صنم گرفت
9 ملک سخن که تیز زبانان گذاشتند بار دگر به تیغ زبان محتشم گرفت