بردوش آن قدر دل من بار از محتشم کاشانی غزل 127

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت

1 بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت کاندر شباب قد من زار خم گرفت

2 بی‌طاق ابروی تو که طاق است در جهان چندان گریست دیده که این طاق نم گرفت

3 تا ملک حسن بر تو گرفت ای صنم قرار آفاق را تمام سپاه ستم گرفت

4 راه حریم کوی تو بر من رقیب بست ناآشنا سگی ره صید حرم گرفت

5 لیلی اگرچه شور عرب شد به دلبری شیرین زبان من ز عرب تا عجم گرفت

6 در ملک جان زدند منادی که الرحیل سلطان حسن یار چه از خط حشم گرفت

7 می‌خواستم به دوست نویسم حدیث شوق آتش ز گرمی سخنم در قلم گرفت

8 عید است و هرکه هست بتی را گرفته دست امروز نیست بر من مست ای صنم گرفت

9 ملک سخن که تیز زبانان گذاشتند بار دگر به تیغ زبان محتشم گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment