-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هجران رسیده، کی برد از روزگار، فیض شاخ بریده را نبود از بهار، فیض
2 می پرورد نگاه تو هر ذرّه را چو مهر عام است دور چشم تو در روزگار فیض
3 اقلیم بیخودی همه فصلیش خوش هواست دیوانه می برد ز خزان و بهار فیض
4 مستان اگر برند ز ابر بهار فیض ما می بریم از مژه اشکبار فیض
5 بی زخم ناوکی چه خوشی صید عشق را دل می برد ز غمزهٔ عاشق شکار فیض
6 ورزم به تیره بختی خود عشق، در نهان تا برده ام ز ساقی مشکین عذار فیض
7 نبود حزین به روزنهٔ صبح، چشم ما ایجاد می کند دل شب زنده دار فیض