- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز هجر یار دامانم گرفت باز دست غم گریبانم گرفت
2 چنگ در دامان وصلش میزدم هجرش اندر تاخت، دامانم گرفت
3 جان ز تن از غصه بیرون خواست شد محنت آمد، دامن جانم گرفت
4 در جهان یک دم نبودم شادمان زان زمان کاندوه جانانم گرفت
5 آتش سوداش ناگه شعله زد در دل غمگین حیرانم گرفت
6 تا چه بد کردم؟ که بد شد حال من هرچه کردم عاقبت آنم گرفت