1 والا شهاب دولت و دین ایکه در کرم صد همچو معن زایده و آل بر مکی
2 دارم طمع ز جود تو یک گبر کی شراب بفرست و بنده را مکن از خویش مشتکی
3 ور نیست گبر کی بفرست آنچه هست از آنک هر چ آید از تو خود نبود غیر گبرکی
1 آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد همچو من بسته بهر موی هزارش باشد
2 آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد
1 حبذا قصری که دارد پای ثابت اندر آب سر ز رفعت برکشیده تا باوج آفتاب
2 آفتاب از عکس جام روشنش بر روزنش کرد خوش خوش رخ نهان حتی توارت بالحجاب
1 خرم دلی که مجمع سودای حیدرست فرخ سری که خاک کف پای حیدرست
2 جائیکه جبرئیل بدانجا نمیرسد برتر هزار مرتبه ز آن جای حیدرست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به