- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هی که را رنگی بود بی کر و فر بیشکی هر کس برو دارد نظر
2 و آن کس را کاتشی در جان بود آتشش در جان چه باشد کارگر
3 ترک چشمی هر کرا زد ناوکی دارد از دست زمانه در جگر
4 هرچه من با عاشقان کردم بجور گردش ایام آوردش بسر
5 من چنین در آتش از کردار خویش بلبل بیچاره از من بی خبر
6 ای صبای خوش نسیم آخر بدم باد سردی بر من و گرمی ببر
7 این بگفت و گشت خامش تا برفت از وجود نازنینش جان بدر
8 گر تو داری خاطر عطاروش باشی از فیض خدا صاحب نظر