1 ای دریغا کزین منور جای زیر خاک مغاک باید شد
2 پاک ناکرده تن ز گرد گناه پیش یزدان پاک باید شد
3 با چنین خاطری چو آتش و آب باد پیمود و خاک باید شد
1 ز خون دشمن او شد ببحر مغرب جوش فکند تیغ یمانش رخش در عمان
1 بهار زینت باغی نه باغ بلکه بهار بهار خانۀ مشکوی و مشکبوی بهار
2 سرشت طبعش را هر چهار طبع هواست نهاد سالش را هر چهار فصل بهار
1 همی بکشتی تا آدمی نماند شجاع هی بدادی تا آدمی نماند فقیر