دریغ عمر که بی از حکیم نزاری قهستانی غزل 337

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

دریغ عمر که بی روی دوستان بگذشت

1 دریغ عمر که بی روی دوستان بگذشت چو باد صبح که بر طرف بوستان بگذشت

2 دریغ سود ندارد چو اختیار از دست برفت هم چو خدنگی که از کمان بگذشت

3 بهار عمر جوانی و بی غمی افسوس که هم چو قافله ی باد مهرگان بگذشت

4 تو خود قیاس کن ای بی خبر که در دل ما چه آتش است که دودش ز آسمان بگذشت

5 بسوخت حلق من از بس که برق آه دلم ز سینه هم چو براق سبک عنان بگذشت

6 هنوز دیده به هم می نهم تعالی الله ز هر چه بر سرم از گردش زمان بگذشت

7 چه حاصل از سفر بی مراد هیچ همین فسانه ای که فلان آمد و فلان بگذشت

8 نزاریا چه کنی چاره نیست تن درده به جور چرخ که کار تو زین و آن بگذشت

عکس نوشته
کامنت
comment