حشمت میفروش بین بر در او ز هر طرف از جامی غزل 206

حشمت میفروش بین بر در او ز هر طرف

1 حشمت میفروش بین بر در او ز هر طرف گرد مواید کرم اهل صفا کشیده صف

2 فیض کرامتش نهد دمبدم از سفال می رند خداشناس را جام جهان نما به کف

3 پرورشت دهد فلک لیکن ازو تو برتری بیش نهد بلی خرد قیمت گوهر از صدف

4 پرده دیده و دلم فرش بود به راه تو گر قدمی بدین طرف رنجه کنی زهی شرف

5 قبله جان اهل دل مستی و بیخودی بود وه که به زهد و توبه شد بیهده عمرها تلف

6 بانگ دفینه خوش بود خواجه زرشمار را مفلس دردخواره را خوشتر ازان صدای دف

7 محنت بادیه مکش جامی و عزم کوفه کن شو پی حج و عمره هم طایف مشهد نجف

عکس نوشته
کامنت
comment