دیده برهم ننهم جز بحضور از آشفتهٔ شیرازی غزل 557

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

دیده برهم ننهم جز بحضور اغیار

1 دیده برهم ننهم جز بحضور اغیار نکنم خواب مگر زیر خم تیغ نگار

2 کام شیرین نکنم جز بغم تلخی عشق بزم رنگین نکنم جز بجمال دلدار

3 عیش مشتاق نباشد بجز از ساحت دوست عاشقان را چه تمنای گل و باغ و بهار

4 توئی آن تازه بهاری که تفاوت نکند در رخ و زلف تو سنجند اگر لیل و نهار

5 ای زآهوت بخون غرقه غزال ختنی ای خم زلفت کجت کعبه مشک تاتار

6 نقش روی تو صنم هر که برد تحفه بچین در برش سجده نمایند بتان فرخار

7 بی تو نیش است و صداع است و خمار و غم و رنج نای و نوش و می و مطرب دف و عود و مزمار

8 با تو باغست و بهار است و گل و لاله و مل فصل دی داغ درون زهر بلا زحمت و خار

9 تا تو ای برق جهانسوز کنی جلوه بدشت خرمن هستی آشفته بود وقف شرار

10 تا بسوزیش شود فانی و خاکستر او ببرد باد صبا بر در حیدر چو غبار

11 پرده دار حرم سر خدا مظهر حق کافتابش بدرخانه بود چون مسمار

عکس نوشته
کامنت
comment