- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرده جا تا آن لب میگون به افسون در دلم غنچه سان شد برگ گل هر قطرهٔ خون در دلم
2 می توانی ساقی از جامی روان بخشم شوی مهربان شو می به ساغر کن، مکن خون در دلم!
3 سیر و دور وحشتم بیرون ز خود یک گام نیست ریخت عشق از گرد غم تا رنگ هامون در دلم
4 در سرم تنها نه همچون شمع بزم آشفتگی است دور از او هر قطره خون گشته مجنون در دلم
5 فرصت یک ابروار اشکست چشم از حدتم جوش طوفان می زند امروز جیحون در دلم
6 دود آهی بیش در چشمش نبودی آسمان می نشستی گر بجای خم فلاطون در دلم
7 هر نفس در سینه ما را سرو آهی می شود بسکه جویا کرده جا آن قد موزون در دلم