-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از مصلحت الفت به من پیر گرفته ست این تجربه را از شکر و شیر گرفته ست
2 دل در طلبت بر ره دریوزه قدم زد اول ز سر کوچه ی زنجیر گرفته ست
3 از دام و قفس باک ندارم، بگذارید صیاد اگر اوست مرا دیر گرفته ست
4 افسوس که شد از ستم آینه ویران ملک دل ما را که به شمشیر گرفته ست
5 از راست روی راه به مقصود توان برد این تجربه را عقل من از تیر گرفته ست
6 خاموش ازان همچو سلیمم که درین بزم راه نفسم اشک گلوگیر گرفته ست