1 ای فلانی، شگفت نیست مرا از عجبهای هند و بنگاله
2 عجب آید از این که زاییده ست ماچه خر مادر تو، گوساله
1 بریده لذّت دردت ز دل تمنّی را نموده شهد غمت تلخ، من و سلوی را
2 رخ تو بیّنهٔ صدق معجزات آمد لبت گواست، دم روح بخش عیسی را
1 از چاره عاجزم مژه اشکبار را ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را
2 نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را
1 محبّت خون گرمی بخشد این گلبن مثالان را به فرقم گستراند، سایهٔ نازک نهالان را
2 در این محفل که ربط آشنایی نسبتی خواهد به آن موی میان، الفت بود نازک خیالان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به