با یار کوچ کرده که گوید پیام من از جامی غزل 750

با یار کوچ کرده که گوید پیام من

1 با یار کوچ کرده که گوید پیام من وانجا به جز صبا که رساند سلام من

2 من کیستم که نامه فرستم به سوی او در نامه سگانش نویسید نام من

3 جانم ستد که از لب شیرین عوض دهم رفت آخر و به گردن خود برد وام من

4 عمری ز اشک دانه فشاندم ولی چه سود چون نامد آن کبوتر رحمت به دام من

5 ای صید پیشه چاره چه سازم خدای را کان آهوی رمیده شود صید رام من

6 تا کی به وصل سیم عذاران کنم طمع صد ره مرا بسوخت طمع های خام من

7 جامی مگوی کین همه مستی و شور چیست کز خم عشق پر ترک افتاد جام من

عکس نوشته
کامنت
comment