دارد به سوی یاری مسکین از عبید زاکانی غزل 102

عبید زاکانی

آثار عبید زاکانی

عبید زاکانی

دارد به سوی یاری مسکین دلم هوائی

1 دارد به سوی یاری مسکین دلم هوائی زین شوخ دلفریبی زین شنگ جانفزائی

2 زین سرو خوشخرامی گل پیش او غلامی مه پیش او اسیری شه پیش او گدائی

3 هر غمزه‌اش سنانی هر ابرویش کمانی گیسوی او کمندی بالای او بلائی

4 ما را ز عشق رویش هر لحظه‌ای فتوحی ما را ز خاک کویش هر ساعتی صفائی

5 بگرفته عشق ما را ملک وجود آنگه عقل آمده که ما نیز هستیم کدخدائی

6 جان می‌فزاید الحق باد صبا سحرگه مانا که هست با او بوئی ز آشنائی

7 گفتم عبید گفتا نامش مبر که باشد رندی قمار بازی دزدی گریز پائی

عکس نوشته
کامنت
comment