1 محبت کرد آخر با منش رام الهی من بقربان محبت
2 مگو دیگر محبت را اثر نیست رضی جان تو و جان محبت
1 شد از فروغ شاه صفی گلستان جهان خورشید گو متاب دگر بر جهانیان
2 کف کار ابر کرده و رخسار کار مهر دیگر چه منت است زمین را به آسمان
1 این دار فنا بلند از پستی ما است وین سختی ناتمام از هستی ما است
2 گفتم چه گناه کردهام تا هستم یا رب چه گناه بدتر از هستی ما است
1 سرم بالش تنم مفرش بسوزد به هر ناخوش که رفته خوش بسوزد
2 از آن پنهان نمٰایم آتش خویش که میترسم دل آتش بسوزد