جامی ای کرده بساط عمر طی از جامی هفت اورنگ 76

جامی ای کرده بساط عمر طی

1 جامی ای کرده بساط عمر طی در خیال شعر بودن تا به کی

2 همچو خامه چند باشی خامکار در سواد شعر پیچی نامه وار

3 موی تو شد در سیه کاری سفید رو سفیدی زین هنر کم دار امید

4 زانچه گفتی وقت عذر آوردن است ورد خود استغفرالله کردن است

5 وقف استغفار کن نفس و نفس نفس را در این نفس هم آر و بس

6 ز آب استغفار چون شستی دهان گو دعا و مدحت شاه جهان

7 مدح شاه کامران یعقوب بیگ فیض باران آمد و من تشنه ریگ

8 ریگ تشنه کی شود از آب سیر بر وداع او کجا باشد دلیر

9 چون بود سیری ازین آبم محال بر دعا بهتر بود ختم مقال

10 عالم از فیض نوالش تازه شد نوبت عدلش بلند آوازه شد

11 هر دمش جاه و جمالی تازه باد مدت ملکش برون ز اندازه باد

عکس نوشته
کامنت
comment