1 صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش به زان که ببینم به طفیل دگرانش
2 میکرد شبی نسبت خود شمع به خوبان چون خواست که نام تو برد سوخت زبانش
3 دل داشت یقین نیستی آن دهن اما از خنده بسیار گرفتی به گمانش
4 خوبان بشتابید به دل جوئی عاشق زان پیش که جوئید و نیابید نشانش
5 در چشم تو صد شیوه عیانست ز مستی صد شیوه دیگر که محال است بیانش
6 میکرد دل انکار وجود دهنت را از خنده بسیار فکندی به گمانش
7 پیوند گسل نیست دل محتشم از تو گر بگسلد از تاب جفا رشتهٔ جانش
دیدگاهها **