1 گرفته با برو دوش تو الفتی دوشم تهی مباد ز سرو تو هرگز آغوشم
2 ز دست سیلی ایام، شکوه ای دارد به بزم، ناله ی دف آشناست با گوشم
3 ز دست هرکه دمی آب خورده ام چون تیغ تمام عمر نمی گردد آن فراموشم
4 سرم ز می چو شود گرم، پادشاه خودم چو شمع افسر من شد کلاه شب پوشم
5 سلیم دختر رز از ستم ظریفی باز به سوی کعبه فرستد ز دیر بر دوشم