1 ای کرده نظر بدست مردم در خویش مرا نموده ای گم
2 در زیر مقرنس نگون خم هر لحظه بخاک میزنی دم
1 دادم بغمت شادی این هر دو جهان را گر عشق نباشد که کشد بار گران را
2 در روی تو بگشود نظر آنکه فروبست از کار جهان دست و دل و چشم و زبان را
1 جانم بلب و جام لبالب ز شراب است فردا چه زیان زآتشم این جام پر آب است
2 گفتم شب امید من از چهره بر افروز گیسوش بر آشفت که مه زیر سحاب است
1 هر کرا دل با خدای مطلق است ناخدا موج است و دریا زورق است
2 غرقه در دریا همی جوید کنار چون کند آن کو بخود مستغرق است