تا نموده ست سر از طرف کله کاکل تو از جامی غزل 412

تا نموده ست سر از طرف کله کاکل تو

1 تا نموده ست سر از طرف کله کاکل تو روز بر کج کلهان کرده سیه کاکل تو

2 برسر موکب خورشید جبینان تو شهی هندوی چتر گشا بر سر شه کاکل تو

3 رفت بر باد هوا رشته جمعیت ما می ندارد سر این رشته نگه کاکل تو

4 دل به فکر ذقن توست دریغا که نشد دستگیر دل افتاده به چه کاکل تو

5 تا سوی خویش کشد دل ز همه روی زمین رسن آویخته از طارم مه کاکل تو

6 سرنتابند هنوز از ره تو مسکینان باهمه سر که فکنده ست به ره کاکل تو

7 چون رهد جامی ازینسان که شود دام رهش گه خط سبز تو گه زلف تو گه کاکل تو

عکس نوشته
کامنت
comment