-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای زود گرد گنبد بر رفته خانهٔ وفا به دست جفا رفته
2 بر من چرا گماشتهای خیره چندین هزار مست بر آشفته؟
3 این دشته بر کشیده همی تازد وان با کمان و تیر برو خفته
4 اینم کند به خطبه درون نفرین وانم به نامه فریه کند سفته
5 من خیره مانده زیرا با مستان هر دو یکی است گفته و ناگفته
6 گفته سخن چو سفته گهر باشد ناگفته همچو گوهر ناسفته
7 بیدار کرد ما را بیداری پنهان ز بیم مستان بنهفته
8 خرگوشوار دیدم مردم را خفته دو چشم باز و خرد رفته
9 یک خیل خوگوار درافتاده با یکدگر چو دیوان کالفته
10 یک جوق بر مثال خردمندان با مرکب و عمامهٔ زربفته
11 بر سام یارده ز شر منبر گویان به طمع روز و شبان لفته
12 مستان و بیهشان چو بدیدندم شمع خرد فروخته بگرفته
13 زود از میان خویش براندندم پر درد جان و ز انده دل کفته
14 آن جانور که سرگین گرداند زهر است سوی او گل بشکفته
15 بیدار چون نشست بر خفته خفته ز عیب خویش شود تفته
16 زیرا که سخت زود سوی بیدار پیدا شود فضیحتی از خفته
17 ای درها به رشته در آوردم روز چهارم از سومین هفته