- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ترا کرده لطف حق مخصوص به بزرگیّ و مال و جاه و یسار
2 از دعاگو نصیحتی بشنو تا ترا بندگی کنند احرار
3 تا توانی ز بهر دشمن و دوست کار کی هر چگونه بر می آر
4 هر که او بر تو داشت قصّه خویش ضایع و مهملش فرو مگذار
5 وانکه او عجز خویش بر تو فروخت قدرت خویش از او دریغ مدار
6 مکن از خویش خلق را نومید که پس آنگه بیوفتی ز شمار
7 خرج مال ارچه کم کند مالت زان کمی بیش گرددت مقدار
8 خرج مالت ز جاه کم نکند بل از آن بیشتر شود بسیار
9 همه کس داند این که قدرت وجود بهتر از بخل و عاجزی صد بار
10 به غنیمت شمار این منصب که تو باشی عزیز و ایشان خوار
11 هر کرا حاجتی بود در دل همه شب نام تو کند تکرار
12 پاره یی از خدایی است که خلق بر ت دارند وقت حاجت کار
13 جناب عالی نزدیک و من بخدمت دور که تو باشی ز خویش برخوردار