1 از اهل این زمانه پریشان شده ست طبع نظم نکو به طبع پریشان نمی رسد
2 سیمرغ گشته اند کریمان مگر که نیز چشم طمع به طلعت ایشان نمی رسد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شب آدینه و من مست و خراب عاشقی در دل و در دست شراب
2 پیش من شمع و من از عشق چو شمع رنج او ز آتش و رنج من از آب
1 بهار لاله رخساری نگار سرو بالایی گل و شمشاد زلفینی مه و خورشید سیمایی
2 نگار و مه تو را خوانم، بهار و گل تو راگویم که اینها عالم آرایند و آنها را تو آرایی
1 شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است با سرو و گل به قامت و عارض برابر است
2 دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به