1 اسیرم کرده چشم مستت ای دوست قتیلم کرده تیر شستت ای دوست
2 خوشا فایز رود اندر گدایی ولی دستش بود در دستت ای دوست
1 بتا بیژنصفت در چه گرفتار منیژهوار اگر هستی وفادار
2 کمند زلف بگشا چون تهمتن تو فایز را ز چاه غم برون آر
1 مرا این زندگی از بوی یار است وگرنه جان بدین پیکر چه کارست؟
2 کنون که هست فایز زنده ز آنست دو چشم و دل به راه انتظار است
1 بتا آهسته تر بردار پا را از این دام بلا بردار ما را
2 سراغ نیمه جان داری ز فایز بیا بستان سر منت خدا را