1 رفته بود از سال هجرت هفتصد با سی و هشت در شب شنبه سه و ده از ربیع آخرین
2 کز قضای حق جلال ملک منصور علی شد ز شهرستان بسوی روضه خلد برین
1 ای بزیر سایه لطفت مدار آفتاب وی ز خط همچو ریحانت غبار آفتاب
2 چون صفای آبرویت سایه برگردون فکند آتش غیرت دمد از چشمه سار آفتاب
1 صبا بهر شکن از زلف او که تاب دهد شکست عنبر سارا و مشک ناب دهد
2 نگار من چو بعزم صبوح برخیزد زمانه چهره بمهر سپهر تاب دهد
1 کار ملک و دین بحمدالله نظام از سرگرفت مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت
2 رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت