فراغتیست مرا از جهان از جهان ملک خاتون غزل 230

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

فراغتیست مرا از جهان و هرچه در اوست

1 فراغتیست مرا از جهان و هرچه در اوست چه باک دارم از اندیشه‌های دشمن و دوست

2 مرا اگر چو سخن خلق در دهان گیرند غریب نیست صدف دایماً پر از لولوست

3 کسی که از بد و نیک زمانه دست بشست معینست که فارغ ز مادح و بدگوست

4 چو پاک دامنی آفتاب مشهورست چه باک اگر شب تاریک در مقابل اوست

5 به رسم تضمین این بیت دلکش آوردم ز شعر شیخ که جانم به طبع دارد دوست

6 «ز دست دشمنم ای دوستان شکایت نیست شکایتم همه از دوستان دشمن خوست»

7 نسیم گلشن طبعم حسود تر دامن شنیده است که چون باد خلد عنبربوست

8 به سان غنچه که بر وی وزد صبا هر دم از آن معاینه بر خویشتن بدرّد پوست

9 جهان خوشست چو سرو از چمن مرو بیرون که جای مردم روشن روان کنون لب جوست

عکس نوشته
کامنت
comment